رنج کشیدگان و خوارشدگان مؤلف: فئودور داستایفسکی مترجم: محسن کرمی سال گذشته، در غروب بیستودوم مارس، تجربهی بسیار غریبی از سر گذراندم. تمام آن روز، شهر را در پی یافتنِ یک منزل اجارهای زیر پا گذاشته بودم. منزل قبلیام خیلی نمور بود و نرم نرمک داشتم به سرفههای سختی دچار میشدم که خبر از چیز نحسی میدادند. از پاییز قصدِ نقلمکان داشتم، امّا تا بهار لفتش داده و این دست و آن دست کرده بودم. همهی روز نتوانسته بودم هیچ مورد مناسبی پیدا کنم. در وهلهی اوّل، یک ملک مستقلّ میخواستم، نه اتاقی در خانهی دیگران؛ در وهلهی بعد، حتّی اگر فقط یک اتاق هم بود، میبایست اتاقی بزرگ باشد و، البتّه، تا حدّ امکان هم ارزان. به تجربه دریافتهام که در جاهای تنگ حتّی دامنهی فکر آدمی هم تنگ میشود. و مایل بودم که وقتی به داستانهای آیندهام فکر میکنم توی اتاق بالا و پایین بروم. باری، همیشه خوش دارم که، به جای نوشتن آثارم، غرقِ در فکر کردنِ به آنها شوم و در این رؤیا غوطه بخورم که چگونه از آب درخواهند آمد. و این واقعاً از تنبلی و سستی نیست. نمیدانم از چیست. تمام روز ناخوشاحوال بودم و نزدیک غروب که شد احساس کردم که دیگر واقعاً سخت بیمارم: آغازِ یک جور تب بود. وانگهی، کل روز سرپا بودم و خسته شده بودم. دمدمای غروب، درست پیش از آنکه هوا تاریک شود، مشغول قدم زدن در خیابان ووزنیسینسْکی پراسپِکت بودم. آخر، عاشقِ خورشیدِ مارسِ پطرزبورگم، خاصه غروب خورشیدش، آنهم در هوایی سرد و آسمانی صاف. به ناگاه کلّ خیابان برق زد و غرقِ روشناییِ تابناکی شد. گویی همهی خانهها به درخششی ناگهانی روشن شده بودند. رنگهای خاکستری، زرد، و سبزِ کدرشان برای لحظهای تیرگیِ خود را باختند؛ تو گویی همه چیز روشنتر مینمود، انگار مبهوت شده باشی، یا کسی با آرنج به پهلویت زده باشد. نگرشی تازه در کار است، انبوهی از افکار نو... . حیرتا که یک پرتو نور میتواند با آدمی چه کارها بکند!
انتشارات | نیلوفر |
تعداد صفحه | 480 |
زبان | فارسی |
سال انتشار | 1394 هـ ش |
شابک | 9789644486500 |
شمارگان | 2200 |
قطع کتاب | رقعی |
مؤلف | فئودور داستایفسکی |
مترجم | محسن کرمی |
موضوع | رمان و داستان |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شومیز |