دختری که رهایش کردی
مؤلف: جوجو مویز
مترجم: عبدالمجید جعفری سرای
لیو گیج شده بود. مدت های طولانی، سوفی را از نجات یافتگان دانسته بود، حالت پیروزمندانه صورتش، علاقه شوهرش به او روی صورتش نقش بسته بود. تلاش کرد تصویر سوفی خودش را کنار تصویر این زن مطرود بگذارد که هیچ کس دوستش نداشت. جهانی درد در نفس خسته و طولانی پیرمرد بود. لیو ناگهان از اینکه او را مجبور کرده دوباره این صحنه را ببیند احساس گناه کرد. گفت: «متاسفم.» و نمی دانست دیگر چه باید بگوید. حالا فهمیده بود که از اینجا چیزی دستگیرشان نخواهد شد. تعجبی نداشت که چرا پل مک کافرتی زحمت اینجا آمدن را به خودش نداده بود. سکوت طولانی شد. مو پنهانی یک ماکارون خورد. وقتی لیو نگاهش را بالا آورد، فیلیپ بست به او زل زده بود. «از اینکه ما رو دیدید ممنونم، موسیو» دستی به بازوی او زد. «برام سخته زنی رو که توصیف کردید به زنی که می بینم ارتباط بدم. من... پرتره اش را دارم. همیشه عاشقش بودم.»
دختری که رهایش کردی
مؤلف: جوجو مویز
مترجم: عبدالمجید جعفری سرای
لیو گیج شده بود. مدت های طولانی، سوفی را از نجات یافتگان دانسته بود، حالت پیروزمندانه صورتش، علاقه شوهرش به او روی صورتش نقش بسته بود. تلاش کرد تصویر سوفی خودش را کنار تصویر این زن مطرود بگذارد که هیچ کس دوستش نداشت. جهانی درد در نفس خسته و طولانی پیرمرد بود. لیو ناگهان از اینکه او را مجبور کرده دوباره این صحنه را ببیند احساس گناه کرد. گفت: «متاسفم.» و نمی دانست دیگر چه باید بگوید. حالا فهمیده بود که از اینجا چیزی دستگیرشان نخواهد شد. تعجبی نداشت که چرا پل مک کافرتی زحمت اینجا آمدن را به خودش نداده بود. سکوت طولانی شد. مو پنهانی یک ماکارون خورد. وقتی لیو نگاهش را بالا آورد، فیلیپ بست به او زل زده بود. «از اینکه ما رو دیدید ممنونم، موسیو» دستی به بازوی او زد. «برام سخته زنی رو که توصیف کردید به زنی که می بینم ارتباط بدم. من... پرتره اش را دارم. همیشه عاشقش بودم.»